ادامه ماجرای القم! بپر بالا
ادامه ماجرای قبل:
وبعد شهادتین خواند، دستامون بالا بود که شروع کردند با قنداق تفنگ مآرو زدن وهلمان دادن که ببرند طرف عراقیها،همه گیج پونگ شده بودیم یه دفعه صدای حاجی اومد که داد زد آقای شهسواری، حجتی کدوم گوری رفتید؟! هنوز حرفش تموم نشده بود که یکی ا. عراقیها کلاهش برداشت روبه حاجی کرد وداد زد بله حاجی بله ما اینجاییم، حاجی گفت اونجا چیکار می کنید؟ !گفت چندتا عراقی مزدور دستگیر کردیم کردند زیر خنده وپاره فرار گذاشتن |
شلمچه بودیم! اتش دشمن سنگین بودوهمه جا تاریک
شلمچه بودیم! اتش دشمن سنگین بودوهمه جا تاریک. بچه ها همه کپ کرده بودند بخشیده خاکریز. کنار شیخ اکبر نشسته بودیم دومی گفتیم ومی خندیدیم که یک دفعه دونفر اسلحه به دست آمدند گرفتند الایرانی!الایرانی! وبعد هرچه تیر داشتند ریختند تو آسمان.آموزند نزدیک تر داد زدند القم! القم! بپر بالا، صالح گفت ایرانیند!
|
سروده ای ازشهیداصغراسکندری
بیامادرتوبنشین درکنارم/نکن زاری که من یار حسینم
دلم سوزد ازآنجایی که مادر/نبودی تاببوسم دست وپایت منم سرباز جانباز خمینی/که باشد راه من راه حسینی مکن مادر برای من تو زاری/که من درراه اسلامم فدایی برادرجان اگردیدی تو رهبر /سلام من رسان بر آن دلاور |
ازسرش خون می آمد
همسایمون بود ازدوستان قدیمی 8سال اسیر بود موقع آزادی، عراقی ها گفتند این عکس مال کیه گفت عکس امامه گفتن بهش فحش بده تا آزادت کنیم گفت من 8 سال اسارت کشیدم که به اعتقاداتم توهین نشه گفتن میکشیمت چیزی نگفت شهیدش کردندبعد مدتی پیکرش آمد من رافرستادند برای شناسایی اسم راگفتم وتابوتی به من نشان دادنددرتابوت رابرداشتم دیدم کفنش خونی است گفتم نه آقا اشتباهه این بنده خدا سالها قبل شهید شده اما شخصی که در تابوته از سرش خون میره برگشت وبه من گفت کارما چندروزه همینه که دور این شهید گریه میکنیم خونش تازست دائم کفنش راعوض مکنیم اما باز هم ازسرش خون می آید.سمت تابوت رفتم کفن را کنار زدم صورتش را سوزانده بودن بارها درعراق آتشش زده بودنداما بازهم ازسرش خون می آمد این شهید سه روز تمام در شهر تشیع شد وما روزی سه بار کفنش راعوض میکردیم |
ادب شهدا
مادرشهیدحمیدرضاغفوریان میگفت:«اگرپایین ترازاومی نشستیم،بلندمیشدومیرفت جایی که پایین ترازماباشد،بنشیندهمیشه اینکاررامیکرد» |
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز