footer

شعرهای کودکان2«دستهی سینهزنی»

90/11/3 1:43 عصر نظر()/نوشته شده توسط شهیدشاعری/دسته:

عکس آقا پسر اخمو 
رد شد از کوچه‌ی ما 
دسته‌ی سینه‌زنی 
چای و شربت می‌داد 
به همه پیرزنی 

توی کوچه پیچید 
باز بوی اسپند 
شد صدای صلوات 
از ته کوچه بلند 

سنج می‌زد آرام 
باز هم مردی پیر 
دسته می‌رفت جلو 
با صدای زنجیر 

کاش من هم یکی از 
سینه‌زن‌ها بودم 
با دو تا زنجیرم 
کاش آن‌جا بودم