footer

*شهیدداوودغزلی (مداح جبهه)*

91/6/12 12:15 عصر نظر()/نوشته شده توسط شهیدشاعری/دسته:

«داوود عابدی دخرآبادی» به تاریخ هفتم فروردین 1342 متولد شد. وی در اسفندماه سال 1363، طی عملیات «بدر» شربت شهادت نوشید. پیش از او برادرش حمید، در بهمن ماه سال 1361 در جریان عملیات والفجر مقدماتی به شهادت رسیده بود:
داوود عابدی که یکی از یلان گردان میثم بود، با صدای رسا و قشنگی روضه می خواند و با لهجه اصیل تهرانی و

ادامه...



گرای دشمن...یاگرای شهادت...

91/6/4 11:28 صبح نظر()/نوشته شده توسط شهیدشاعری/دسته:

تازه به جبهه آمده بود و عقیده داشت هیچ چیزی جز شوق شهادت او را نمی‌توانست به جبهه بکشد. استعداد خاصی در تیراندازی و گرفتن گرا داشت. معمولاً از گروه جدا می‌شد و به نقاط ویژه‌ای برای گرفتن و مخابره گرای دشمن می‌رفت. هر کس از کار او تعریف می‌کرد، می‌گفت: «من بی‌لیاقت گرای دشمنو می‌گیرم، اما شما گرای شهادت رو.»

یک روز پشت خاکریز، زیر رگبار پی در پی دشمن، در حالی که از ترس، چهره‌اش خیس عرق بود، به یکی از بچه‌ها گفته بود: «عن‌قریب که همه‌مون شهید بشیم.» و او جواب داده بود: «شهادت بسته به امر حق و لیاقت بنده است، نه آتش و رگبار دشمن. اگر رفتی پشت تریبون زندگی و شهادت دادی که من بندة خدا هستم، آن‌وقت پشت خاکریز هم که نباشی، شهد شهادت را می‌تونی تجربه کنی. در ثانی، بعضی‌ها تانک خدا هستن، مهمات خدا و نماینده خدا هستن. خدا نمی‌خواد به این زودی از کار بیفتن و عزل بشن.»

روزهای سخت جنگ می‌گذشت. رفقایش یکی یکی شهید شده بودند. پنج سال جبهه را تجربه کرده بود، اما هنوز وقت اجابت دعایش نرسیده بود: «شهادت

ادامه...



ماهی های سرخ عاشق

91/6/4 11:13 صبح نظر()/نوشته شده توسط شهیدشاعری/دسته:

 


به یادجانبازان شیمیایی که بر روی تخت  نقاهتگاهها در انتظار شهادتند.:

ماهی های سرخ عاشق ، توی حوضی از اسیدن

               دلشون یه دریا درده ، کی می دونه ، چی کشین

می دونی چه دردی داره ، بی صدا ترانه خوندن 

              می دونی چه سوزی داره ، تو آتیش نفس کشیدن

هد هد صبا شدیم  و هفت شهر عشقوگشتیم

             ما نفس کم  نیاوردیم ، معلومه  کیا   پریدن

سینه آتیش خلیله ، اینجا عشقه که دلیله

             ببین این دلای عاشق ، چه بهشتی آفریدن

بچه های خط دوم ، سرشون به خاک ، اما

             بچه های خط اول، آسمونو سر کشیدن

فکر اون گلای سرخم، که سرا رو خم نکردن

              می میرن ، ولی نمی گن که گلوشونو بریدن

              لاله ها کی گفته، همونایند که رفتن ؟

               اینایی گه پرشکسته ن ، مگه کمتر از شهیدن

                     علیرضا قزوه

 



وصیت نامه یک شهید16 ساله

91/6/4 10:51 صبح نظر()/نوشته شده توسط شهیدشاعری/دسته:

ای ملت قهرمان، هم اکنون که وصیت مرا می‌شنوید، بدانید که ما به خاطر آب و خاک کشته نشده‌ایم؛ بلکه جان ناقابل خود را در راه اسلام عزیز فدا کرده‌ایم.  

ای خواهری که هم‌اکنون به وصیت من گوش می‌دهی، بدان که تنها آرزویم در تمام دوران  نوجوانی خالی بودن جامعه از بی‌حجابی و یا بی‌عفتی بود. 
یادم نمی‌رود روزی که مأمور گشت در امامزاده بودم، رسیدم به خواهری که با ول دادن چادر خود و نشان دادن محرمات خود خون هر جوان غیرتمندی و هر انسان غیوری را به جوش می‌آورد. بر حسب احساس مسئولیت جلو رفتم و با لحنی که خدا می‌داند خجالت کشیدم، گفتم: خواهر عزیز زیارت مستحب است اما حفظ حجاب واجب و بی‌درنگ دور شدم.
خواهر عزیز حجاب تو سنگر توست؛ پس این سنگر را هرگز و به هیچ وجه رها نساز که کوبنده‌تر از خون شهید است.
قسمتی از وصیت نامه ی شهید محمدرضا فلاح مهرجردی
 
(عفاف وحجاب)



یاد پرستو ها بخیر

91/6/4 10:37 صبح نظر()/نوشته شده توسط شهیدشاعری/دسته:

یاد دوران پرستو ها بخیر

یاد عطر ناب شب بوها بخیر

سینه ی ایران پر از انگیزه بود

شهر مثل روستا پاکیزه بود

زندگی از سادگی ها می سرود

صحبتی از چشم و هم چشمی نبود

عزت و مردانگی و اتحاد

پرسه می زد در خیابان جهاد !

عشق با انسانیت همسایه بود

خودنمایی کوششی بی مایه بود

مرد و زن در کوچه غیرت داشتند

پارک ها بوی شهادت داشتند

نام حزب الله یک فرهنگ بود

جنگ بود و جنگ بود و جنگ بود

هیچ کس سودای نامردی نداشت

ترکش خمپاره ها دردی نداشت

رعد و برقی آمد و باران گرفت

کربلا یک بار دیگر جان گرفت



طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز