footer

پدر... عشق ..پسر

91/4/25 11:25 صبح نظر()/نوشته شده توسط شهیدشاعری/دسته:

ترس پدرم که ریخت

لباس های روز مبادا را÷وشیدیم

و مادر که بعد از برادر ها

هنوز سنگ صبور بود

به عکس ها نگاه می کرد و نگاه های خیره

و هیبت مردانه بابا

که هنوز از پشت قاب چوبی دیدن داشت

و مردم

که هی می آمدند

و هی نمی رفتند

و خواهرم که هی گریه می کرد

و من هی گریه نمی کردم

و ریش سفید ها که با تسبیح هایشان

مردم را سیاه می کردند

تا ان شب که سرازیر شدی

همه چیز عادی بود

همه جان بوی گلاب بود وکباب

اما . . .

چند اتاق آن طرف تر

در میان ریش سفید ها

صحبت از ملک بود و

زمین بود و

پول

به همین سادگی



بعضی دردها مسکن دارند بعضی درد ها ....

91/4/25 11:23 صبح نظر()/نوشته شده توسط شهیدشاعری/دسته:

بعضی دردها مُسکن می‏خواهند. بعضی دردها درمان. بعضی دردها را نمی‏ شود کاری کرد، اما بعضی را اگر به موقع به فکر درمانش بیفتی راه درمان دارد، یا لااقل در دراز مدت درمان می‏شود.

* درد هم مثل هر چیز دیگری جنس های مختلفی دارد: دردهای موضعی، درد پا، درد چشم و... اما بعضی دردها فرق می‏کند: درد دل، درد عشق، درد...

* درد که به سراغت آمد اگر به فکر نباشی نم نم و ذره ذره تمام وجودت را تسخیر می‏کند و رفته رفته تمام سلول‏های دلت را خاکستر می‏کند و انگار که خودت را باخته باشی و کلافه شده باشی ناخواسته به سراغ درمان می‏روی.

* اگر زود به فکر افتاده باشی، زود به فکر درد دلت افتاده باشی، اگر این کوله بار سنگین گناه چیزی از دلت باقی گذاشته باشد می‏توانی سری به کتابخانه کوچک دلت بزنی. به کتابی که مدت‏هاست در کنج خانه‏ ی دلت خاک خورده پناه

ببری، به مسکن‏ هایش، به یکی از هزار نشانه و هزار آیه ‏اش، به آیه‏ ی از جنس آرامش "الا به ذکر الله تطمئن القلوب"[1] به آیه‏ ی آرامش، به آرامش روزهای کودکی ‏ات، روزهایی که قلبت زلال بود.

* یک ماه از همه چیز، از این دنیای وانفسا دل بریدن و خود را به سرچشمه‏ی وصال رساندن، فرصت خوبیست. با همین تن و روح آلوده، با همین دل زمینی، هنوز رغبتی هست، هنوز هم می‏توان بازگشت: "توکل به خدای با عزت و

مهربان کسی که تو را می‏ بیند، آن هنگام که بپا خاسته ‏ای"[2] 

* یک ماه فرصت داری که خلوت و تنهایی و دلت را که ماه‏هاست از دست داده‏ای باز گردانی. هنوز امید داری که با همان دل زیر لب هر روز هر شام زمزمه می‏کنی «یا علی یا عظیم یا غفور یا رحیم » هنوز امید داری که هر روز

می‏خوانی «ربنا افرغ علینا صبرا ....» که تا چند روز دیگر بر آستانش بایستی و کمی سرت را بالاتر بگیری و همان کتاب هزار نشانه را واسطه قرار دهی و بگوید الهی العفو الهی العفو الهی العفو . . .

[1]سوره رعد، آیه 28

[2]سوره شعرا، آیه217 و 218



مادر. . .عشق

91/4/25 11:22 صبح نظر()/نوشته شده توسط شهیدشاعری/دسته:

دانه دانه برایم

دانه می کنی انار را . . .

با دستانی لرزان با شور وشوقی وصف نشدنی

این محیت های بی دریغ تو مادر

مرا از پا در آورده

مهربانی چشمانت دلم را یه زانو در آورده

رویای کودکی های من . . .

مادر صبر واستقامت من . . .

این روز ها به امید حضورت روزگار می گذرانم

تمام دنیا را هم اگر بگردم چون تو برایم تکرار نمی شود

این روزها تمام شادی و غصه دلم تو هستی

1)مرا تلنگر یادت بس

تا نیلبکی از آن ساقه بردارم

وبه بیابان ها بزنم

2) وقتی که از تو می نویسم

تمام کلمات از من فرار می کنند

هیچ کس تاب وصف تو را ندار

3) همیشه بوده ای بی دریغ . . .

4) تو که آهسته می خوانی قنوتت را

میان رینای سبز دستانت دعایم کن

ئعایم کن

5)این نوشته پایان گرفت

اما . . .

6) اما . . . تو انتها نداری

7) one person you may be the worled

8) باز هم به عشق امام رضا با شماره 8 تمام کردم

دوستت دارم



تنهاترین موجودات روی زمین

91/3/13 1:11 صبح نظر()/نوشته شده توسط شهیدشاعری/دسته:

به بهانه روز میلاد امام علی علیه‏السلام و روز پدر دنبال مطلبی بودم برای پاس­داشت این روز عزیز. متنی از مجله همشهری جوان در نظر گرفتم که انصافاً حق مطلب را ادا کرده بود اما قبل از خواندن این متن باید بگویم همه انسان‏ها دنبال سعادت هستند که راه خوشبختی را پیدا کنند و هر کس از راهی به سویش حرکت می‏کند.

اما قرآن در سوره والعصر می‏فرماید: تمام انسان‏های روی زمین در حال خسران هستند و لحظه به لحظه ضرر می‏کنند.

ادامه...



پدر وتاریخ

91/3/13 1:10 صبح نظر()/نوشته شده توسط شهیدشاعری/دسته:

پسر: پدر بزرگ تاریخ چیه؟

پدر بزرگ: هرچیزی مهمی که در گذشته اتفاق افتاده باشه. تاریخه.

پسر: پدر من هم تاریخه؟

پدر بزرگ: نه.

پسر: چرا؟

پدر بزرگ: آخه اون اتفاق مهمی در گذشته نبود

پسر: اما اون برای من خیلی بزرگ بود . . . . .

دیالوگی از فیلم عابر پیاده . کارگردانش یادم نیست.



طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز