footer

تقدیم به مادرم

91/4/25 11:31 صبح نظر()/نوشته شده توسط شهیدشاعری/دسته:

یاد مادر، مرا یاد محبت‏های بدون ‏چشم‏ داشت، 22 سال گذشته‏ا ش می‏ اندازد، که حتی اگر جوانی‏ ام را هم به پایش بگذارم . . .

مادر، مرا یاد کودکی می‏اندازد که تا به دَد بَدَ می ‏افتد، محبوب همه است. اما کافیست کمی ونگ بزند، او را پرت می‏کنند «بغل مادرش».  فرزند نازک نارنجی که تا دماغش را بگیری جانش در می‏رود؛ مادرش جانش را برایش می‏ گذارد و از آب وگل در می‏آورد.

حالا بعد از سال‏ها که این کودک نازک نارنجی از آب و گل در آمده، نهایت لطفش این است، هفته‏ای، ماهی یک بار به مادرش سر بزند و یا خیلی شسته رفته و عصا قورت داده با مادرش صحبت کند.

اما جالب‏ ترین نکته این است که مادر، همان مادر20 -30 سال گذشته است و هر بار که کودکش را می‏ بیند، انگار آسمان دهان باز کرده و بچه ‏اش را به او هدیه داده است. بچه‏ ی که حالا برایش «بهترین، با صفاترین، با ادب‏ترین، با سوادترین و مهندس‏ترین» است.

اما بیش از این غبطه به حال کسانی می‏ خورم که راه و رسم عاشقی و محبت به مادرشان را بلدند. شاید بیشتر از اینها باید روی خودمان کار کنیم تا از این غافله عقب نمانیم. نمی‏ دانم چند نفر از ما، واقعا به این آیه «وللوالدین احسانا» عمل می‏کنیم. به قول یکی از منبری‏ها که می‏گفت: ما حتی وقتی زیارت عاشورا می‏خوانیم هم دروغ می‏گوییم. احترم به والدین نمی‏گذاریم‏ و می‏گوییم "بابی انت وامی ..."

یاد مادر مرا یاد مادرانگی‏هایی می ‏اندازد که سال‏هاست همه‏ی ما با آن بزرگ شده ‏ایم"لباس گرم بپوش، وسایل مدرسه‏ات یادت نره، غذا خوردی؟و . . ."

یاد جمله‏های پشت ماشین‏ ها "رفیق بی کلک مادر..." هر کس به ادبیات خودش از او تعریفی دارد.

 یاد مادر، مثل زمین محکمی است که به ما جسارت راه رفتن را داد. آری زمین، وقتی که می‏ لرزد، تازه می‏فهمیم، ای داد که این زمین لرزه چه بود و با لرزیدنش با ما چه کرد.

یاد مادر، با تمام سختی‏ها و شیرینی‏های مختص به خودش، یاد اکسیژن است، که ما در این هوا تنفسش می‏کنیم.

یاد اکسیر محبت.

کاش مادر همیشه ماندنی بود

و کاش ما قدرش را بیشتر بدانیم...


خرداد 1388