پيام
+
*گوگوري مگوري... بيا بغل عمو*
ظاهراً پاي راست حاج محسن به خاطر جراحت هاي قبلي خم نمي شد؛ به همين دليل بود که نمي توانست راحت هر دو پايش را خم کند و بنشيند زمين. عادتش اين بود، از کمر که دولا مي شد، انگشتانش را باز مي کرد و مي برد لاي شاخک هاي مين و المري. همه مي دانستيم که الان حاجي چه مي گويد:
- گوگوري مگوري... بيا بغل عمو.
شهيد محسن دين شعاري
محمد_عابديني
91/6/13

شهيدشاعری
شاخک را مي پيچاند، چاشني مين را درآورده و آن را خنثي مي کرد همه مان مي خنديديم. نگاهم به مين هاي جلوي دستم بود، ولي گهگاه نگاهي هم به حاج محسن مي انداختم. صداي «گو گوري مگوري»اش همه را مي خنداند. يک مين را از خاک درآوردم و گذاشتم کنار. برگشتم نگاهي به حاج محسن انداختم که ديدم انگشتانش را برد لاي شاخکهاي يک المري. خواستم پهلوي خودم با حاج محسن تکرار کنم، گوگوري مگوري
حاجي شروع کرد به گفتن...
شهيدشاعری
- گوگوري مگو...
گرومپ
ناگهان انبوهي از ساچمه فلزي، آتش و انفجار همه جا را پر کرد. منتظر بودم تا حاجي بقيه حرفش را بزند دود غليظ و سياه که خوابيد، چشمم به حاج محسن دين شعاري با آن ريش بلند حنايي رنگ افتاد. اما صورت و ريش حاج محسن رفته بودند.
شهيدشاعری
*چون عادت نداريد وب بيايداينجاهم گذاشتم.التماس دعا*
* کميل *
عجب اين عكس رو من اپلود كردم ! صفحه پرشين گيگ منه ! / به هر حال دم شما گرم با اين فيدهاي زيباي شهدايي
شهيدشاعری
لطف داريد/عکس پرشين هست؟
* کميل *
نه ، پرشين گيگه !
شهيدشاعری
براي خودم معلومه!الان عوضش ميکنم *حالاعکس هست؟*
شهيدشاعری
*عکس درست شد ؟*
مجنون الحسين ع
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم...صلوات براي شادي روح شهيد عزيز محسن دين شعاري
شهيدشاعری
للهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم..